loading...
دوستانه
امیر عباس بازدید : 120 جمعه 01 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

 

هي فلاني!

ميداني؟

ميگويند رسم زمانه چنين است!

مي آيند ، مي مانند ، عادتت ميدهند و ميروند؟

و تو تنها مي ماني…

راستي رسم تو چيست؟

مثل فلانيهاست؟؟

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

يک غريبه مي خواهم بيايد بنشيند فقط سکوت کند و من هـي حرف بزنم و بزنم و بزنم…

تا کمي کم شود اين همه بار …

بعد بلند شود و برود انگار نه انگار…

 

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

سفري بايد کردتا به عمق دل يک پيچک تنها که چرا ، اين چنين سخت به خود مي پيچد، شايد از راز درونش بشود کشفي کرد ، شايد اوهم دلتنگ است ؛ شايد…

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

کفشهايت کو؟

ميخواهم آنها را بردارم تا توام مثل بي وفايان هوس رفتن نکني

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

کسي چه ميداند…

من…

امروز…

چندبار فرو ريختم…

چندبار دلتنگ شدم…

از ديدن کسي که…

فقط پيراهنش شبيه تو بود…

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

ديگر فرصتي براي پيامک نيست ، دست واژه ها را مي گيرم و به ديدنت مي آيم ، دلتنگيت در هيچ پيامي نمي گنجد

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

پاييز است ، اندوه را به برگ بسپار تا با خزان برگ ، اندوه نيز از دلت زدوده شود

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

@. . .

+ (

/@. . .

گوشيتو کج بگير ، ببين از دوريت چي ميکشم!

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

کل اسم هاي تو موبايلم رو به اسم تو تغيير دادم

 

حالا هرروز بهم زنگ ميزني

 

يکبار هم نه ، چند بار ، تازه تغيير صداهم ميدي

 

من که ميدونم تو هم دلت تنگ منه . . .

 

.

++++++++++++++++++++++++++++

 

 

بگذار که درها همگي بسته بمانند

وقتي که نگاهي نگران پشت دري نيست

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

من آنقدر خواستمت که نخواستنت را نديدم

تو آنقدر نخواستي که هيچ چيز از من نديدي

.

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

و امان از اين بوي پاييزي و آسمان ابري

که آدم نه خودش ميداند دردش چيست و نه هيچ کس ديگر

فقط ميداند که هرچه هوا سردتر ميشود

دلش آغوش گرم ميخواهد

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

تمام تنم مي سوزد از زخم هايي که خورده ام

دردِ يک اتفاق که شايد با اتقا قِ تـو

دردش متفاوت باشد ويرانم مي کند

من از دست رفته ام ، شکسته ام

مي فهمي ؟

به انتهايِ بودنم رسيده ام ؛

اما اشک نمي ريزم

پنهان شده ام پشتِ لبخنـدي که درد مي کند

 

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

 

خــوب ِ مــن ،

همين جا درون شعرهايم بمان

تا وسوسه يِ دوستت دارم هايِ دروغينِ آدمها مرا با خود نبرد

به سرزمين هايِ دورِ احساس ؛

من اينجا هر روز با تـو عاشقي مي کنم بي انتها

شعرِ من بهانه ايست براي مـا شدن دستهايمان

تا تکرارِ غريبانه يِ جدايي را شکست دهيم

.

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

روزي ميرسد که با لبخند تو بيدار ميشوم

اين روز هر زمان که ميخواهد باشد

فقط باشد

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

درنبودت با سايه ام به جاي توحرف ميزدم امروز که هوا ابري است تنهاي تنهايم

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

قسم به تين وعنکبوت به مرغ باغ ملکوت ازته دل برات بگم دنيافداي تارموت .

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
وبلاگی متفاوت برای همه
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 84
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 38
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 40
  • باردید دیروز : 15
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 125
  • بازدید ماه : 121
  • بازدید سال : 2,363
  • بازدید کلی : 22,456