loading...
دوستانه
امیر عباس بازدید : 99 سه شنبه 11 مهر 1391 نظرات (0)

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ، مال او را حفظ می کند. من دزد مالاو هستم ، نه دزداعتقاد او. اگر آن را پس نمی دادم وعقیده صاحب آن مال ،خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصافاست.

امیر عباس بازدید : 104 سه شنبه 11 مهر 1391 نظرات (3)

 

اولین روزهایی که در سوئد بودم، یکى از همکارانم هر روز صبح مرا با ماشینشاز هتل برمی داشت و به محل کار می برد. ماه سپتامبر بود و هوای سوئد دراین ماه کمى سرد و گاهی هم برفى است. در آن زمان، 2000 کارمند ولوو باماشین شخصى به سر کار می آمدند.
ما صبح ها زود به کارخانه می رسیدیم وهمکارم ماشینش را در نقطه دورترى نسبت به ورودى ساختمان پارک می کرد و ماکلی پیاده راه می پیمودیم تا وارد ساختمان محل کارمان شویم. روز اوّل، منچیزى نگفتم، همین طور روز دوم و سوم. تا اینکه بالاخره روز چهارم به همکارمگفتم:
"
آیا جاى پارک ثابتى داری؟ چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک می کنى در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟
او در جواب گفت:چون ما زود می رسیم و وقت براى پیاده رفتن داریم.
بعد ادامه داد: باید این جاهای نزدیک را براى کسانى خالی بگذاریم که دیرترمی رسند و احتیاج به جاى پارکى نزدیک تر به در ورودى دارند تا به موقع بهسرکارشان برسند.

تعداد صفحات : 21

درباره ما
وبلاگی متفاوت برای همه
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 84
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 21
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 33
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 84
  • بازدید ماه : 80
  • بازدید سال : 2,322
  • بازدید کلی : 22,415