داستان, داستان کوتاه, داستان کوتاه و آموزنده, کوتاه, آموزنده,اس ام اس,س م س,طنز,عاشقانه,جدید,موضوعی,جالب,سرکاری,خنده دار,sms,خنده یادتون نره,عکس,عاشقانه,تصویر,تصاویر
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ، مال او را حفظ می کند. من دزد مالاو هستم ، نه دزداعتقاد او. اگر آن را پس نمی دادم وعقیده صاحب آن مال ،خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصافاست.
تعداد صفحات : 21
درباره ما
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت